سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که از او چیزى خواسته‏اند تا وعده نداده آزاد است . [نهج البلاغه]

دوباره بی خبر از های های چشم شما
نوشته ام غزلی تر،برای چشم شما

دقیقه های مرا هم یتیم می کردند
حوالی تپش سایه های چشم شما

چقدر زل زدن از آن هوای دور از دست
به چشم من که نشد خونبهای چشم شما

خداکند نگذاری که لحظه های ترت
دو مشت ابر بکارند پای چشم شما

نشسته ام که شبی عاشقانه برگردید
و کوچه کوچه بگردیم پابه پای شما

نه!مثل اینکه ردیفم ز«چشم تو» خالی است
ببخش،آه ببخش ،من فدای چشم شما



نویسنده: س رسولی | جمعه 86 فروردین 31 ساعت 10:0 صبح |

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کلیپ فلش محمد الرسول الله
[عناوین آرشیوشده]